با او که همنشین شوی خیلی زود می شود فهمید او یک صدا دارد و درونش با بیرونش یکی است. ساده، صادق و صمیمی !
هرچند آدم ها را با سن شناسنامه ایش می شناسند اما ذکاوت و تجربه های اندوخته است که سن عقلی آدم ها را رقم می زند و شخص را از دیگر هم سن و سالانش متمایز میکند؛ متمایز از نظر معلومات، اخلاق و هنرو هر چیز دیگری که معرف مسیر تکاپوی فرد و درونش است که بیرونش را با خود هماهنگ میکند.
طبیعتاً سعیدی هم مستثنی از این قاعده نیست. ۵۰ بهار و زمستان را تجربه کرده است. به ظاهرش که نگاه میکنی، نه پیر فرتوت است و نه جوان ناپخته ! میانهای است از خِردِ پیران و توانایی جوانان ! این را نه در ظاهر او که در رفتارش هم میشود دید.
محمداسماعیل سعیدی ۵۰ سال دارد. سیسال تلاش و تکاپو در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، نظامی و اعتقادی قهراً بود و نبودش را عیان میسازد و این مقدار برای معرفی و شناخت هرکسی میتواند کافی باشد.
به اعتدال و میانه روی اعتقاد دارد و به همین منظر هم شناخته شده است. او کلام زیبای امیرمؤمنان علی علیه السلام را خوب آویزه گوشش کرده است : خیر الامور اوسطها .
چون چنین بوده، برای رئیس و مرئوسش جذابیت داشته است. و اکنون پس از سه دهه فراز و فرود در تجربه ؛ و اشتیاق به خدمت در عرصه کلان دیگر، تصمیم دارد جامه وکالت مردمش را برتن کند. او یگانه دوران نیست، برای یگانه شدن هم پاپیش نگذاشته است بلکه شیفته خدمت به خلق خالق یگانه است.
کوران انقلاب و تقارن مسئولیت پذیراش، او را پخته تر کرد و البته آزمونی برای سنجش اش بود که در سلسله مراتب عمودی از پایین به بالا حرکت کرده است. مدیریت در استانی چون آذربایجانشرقی و شهری چون تبریز که در میان عام و خاص به پایتخت دوم سیاسی مشهور است، کار چندان سادهای نیست.
از معدود نفراتی است که از عنفوان جوانی در پستهای مدیریتی، نقش ایفا کرده است. این ردا را کسی بر تن اش ندوخته است. اگر چنین میبود، بایستی عمر نقشش کوتاه بود.
۲۱سال داشت که به فرماندهی سپاه آذرشهر منصوب میشود و آهسته و پیوسته و همگام با نهال نوپای انقلاب با توکل به خدا و همت مثالزدنی رشد مییابد.
هرکس بر او گذری کند، میتواند منظورش را بفهمد، چون صداقت و صلابتش هویداست، نیازی به توصیف مضاعف نیست که بر وزانت رأی و ثقالت تدبیرش بیگانه و آشنا اذعان دارند.